WFP

کمک کنید تا به گرسنگی کودکان پایان دهیم

Tuesday, October 14, 2014

اید بگم که از حالا خاطره هامُ به صورت شخص غائب برات می نویسم. یعنی از زبان یه راوی که زندگی واقعی منُ می بینه. چون این سبکُ بیش تر از اول شخص دوست دارم. 
نکته دیگه هم اینکه بعضی از مطالب ممکنه تکراری به نظر برسه. دلیلش اینه که من یادم نیست قبلن چیا بهت گفتم. 
و نکته سوم اینکه در قسمت های صحنه دار ... از واژه های بدون سانسور اعضای بدن استفاده می کنم. اما این فقط توی نوشته هامِ ... و هیچ وقت توی گفت و گوی شفاهی با تو در هیچ زمانی از اونا استفاده نخواهم کرد. مگه اینکه روزی به شکل معجزه آسایی زندگی منُ تو به هم گره بخوره و شریک هم باشیم. که در اون صورت قوانین متفاوت خواهند بود. پس لطفن از استفاده واژه های بدون سانسور دلگیر نشو.
... 
یک روز خوب را آغاز کرده بود. با اینکه چند بار در طول شب گذشته بیدار شده بود ، اما صبح به موقع و هم زمان با آلارم موبایل بیدار شد. از آن روزهایی نبود که حتی صدای گوشی را هم نمی شنید و این نشانه انرژی بیش تر بود. 
پسرک طبق معمول هر صبح یک راست ، حتی قبل از WC به سمت بالکن حرکت کرد. درب کشویی بالکن را کشید و سرمای ابتدای پاییز را احساس کرد. 
همیشه سرما مقداری حس استرس به او تلقین می کرد. 
بوی دوده تجمع یافته در بالکن رو به بزرگراه را ایگنور کرد. 
حوله خاکستری رنگش را قاپید و به سمت کمد لباس هایش رفت. 
با پخش و پلا کردن لباس ها بالاخره شورت پادار سبز پسته ای را پیدا کرد. قبلن ها عادت به پوشیدن شورت پادار نداشت. در ... - در این جا رشته کلام می گسیلد !!! 

No comments:

Post a Comment