WFP

کمک کنید تا به گرسنگی کودکان پایان دهیم

Saturday, January 21, 2017

نرم افزار MBR Filter چیست؟ MBR Filter یک فیلتر کننده دیسک ساده است که توسط  Cisco Talos جهت مسدود کردن دسترسی به MBR یا همان Master Boot Record عرضه شده است. MBR برای نگه داری اطلاعات مرتبط با پارتیشنبندی و تنظیمات فایل سیستم استفاده می شود. نرم افزار MBR Filter از بازنویسی بوت لودر سیستم عامل توسط روت کیت ها ، بوت کیت ها و باج افزارهایی مثل Petya جلوگیری می کند. جهت اطلاعات بیش تر و دانلود اینم Application  به وب سایت Talos مراجعه نمایید : http://www.talosintelligence.com/mbrfilter/

Friday, January 20, 2017

یکی از استاتوس هایی که توی فیس بوک ازش خیلی متنفر هستم اینه :
"من نه عــاشــق هستم ...
ونه محتاج نگاهی که بلغزد برمن"
آخه راستشُ بخواین من یکی ... خودم ... هم عاشق هستم و هم محتاج نگاهی که بلغزد بر من :Pآخه خیلی حااال می ده وقتی یه نگاه خاص می لغزه بهت و قند توی دلت آب میشه :v
من خودم هستم و یک حس گرستگی :P
که به اندازه عشق و هوس می ارزد ... اصن هر کدوم حال خودشُ داااااره
من خودم هستم و یک دنیا ( دنیا نام یک دختر داف است )
که درونم لبریز شده از شعر حقیقت جویی
من خودم هستم وهم زیبایم
من خودم هستم وهم پابرجایم
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم
ساعتی هم غرق برون
ساعتی هم غرق با هم بودن
بقیه روز هم پای فیس بوک
پر از عاطفه ها
عاری از موج سراب
همین حوالی
خالی از هر چه فراق
من عاشقم
اما نه حزین از غم تنهایی هاااا !
من عاشق هستم
و محتاج نوازش یا مهر
من هر دلم تنگ نیست ... بزرگراهیست واسه خودش
اگه خواستین بیاین کنارم بشینید
پی دلجویی وخوش گفتاری
که دلم از سخنان غم وشادی پرشد
من عاشق هستم و محتاج عشق :)
گاهی خودم هستم و پیتزا
با خودم هستم و هم سازی نی ... گاااااهی
کلن هم هیچ وقت نیازهامُ نادیده نمی گیرم که بعدش مجبور بشم بیام پناه بیارم به الکل
پس مست نیستم که مستیم بپرد به یک جمله : ... هی !
با تقدیم احترام واسه اونایی که نه عاشق هستن و نه محتاج نگاهی ! لطفن تجدید نظر کنید :)) ... ویولا

بات چیست؟

بات چیست ؟ بات ها سرویس هایی هستند که با انسان از طریق مکالمه و پیام تعامل می نمایند. برای مثال بات های تلگرام

Sunday, January 15, 2017


مهمان داشتیم
نمی دانستم
در را باز کردم
مطابق رسم همیشگی خودم گفتم دَلِیم
بوی دود سیگار من را متوجه حضور غریبه کرد

شنیده اید که می گویند کسانی که غیبت دیگران را می کنند یا درباره دیگران با تمسخر صحبت می کنند ، خود ، دچار کمبود ( از هر نوع ) هستند؟
 خوب راستش ، من این طور آدمی هستم ... یعنی همیشه بدددد - در اینجا یعنی خیلی زیاد - درباره آدم های دور و برم و حتی بالا سرم و نزدیک و نبرم قضاوت می کنم
 اگر بیشتر هم راستش را بخواهید بدانید که روزی که به شما بگم من عادت ندارم درباره کسی بد بگم دارم بدددد - در اینجا یعنی رک و رو - زیر آب طرف که نه ، اما روی آب می زنمش که بره زیر آب 
 آخه زیر آب زدن که فایده نداره ... نهایتش اینه که یارو هنوز زیر آبه و در این جا کار انجام شده برابر است با اِ ... قَد
 بخوام مثال بزنم درست مثه اینه که عاشق یکی باشی و همش تلاش کنی بهش بگی اینو ، اما اون عاشقت نباشه که هیچ ، سرِ سوزنی هم براش اهمیتی نداشته باشی 
 من می دونم در این لحظه چی از ذهن شما گذشت - درست فهمیدی، من همون آدم مرموزیم که امروز داشت آب شور می فروخت کنار چشمه - - امروز هیچ آدم مرموزی ندیدین؟ - خوب ندیده باشید ، چرا خودتونو ضایع می کنین؟ حالا که دوست دارین درست نفهمیده باشین پس بهتره بگم که اشتباه فهمیدین : من اون پسره ی مرموز نیستم که امروز داشت آب شور می فروخت کنار چشمه... آهان اصن چشمه هم ندیدین امروز ... خوب اشکال نداره آخر هفته تعطیله با خانواده پیک نیک برید چشمه ببینید! اگر این آدم مرموز و این چشمه و آب شور باعث نشده که یادتون بره که چی از ذهنتون گذشت پس مجبورم بگم که اون چیزی که من می دونم از ذهن شما گذشته چیه؟
 او کِی ... فکری که به مغز شما خطور کرده اینه : مثالی که من زدم ربطی به زیر آب زدن و هیچ ربطی به جمله های قبلی نداشت
 و جواب من اینه : نوشته ی خودمه ... هر مثالی که دلم بخواد توش می نویسم
بد اخلاق شدم ... نه ... ؟ 
 داشتم می گفتم ، من اون طور آدمیم ... که همیشه - حداقل توی مغز خودم - درباره آدمای اطرافم کلی قضاوت درست و نا درست و غیبت می کنم
 چه قدر آدم بَدیم ... نه ... ؟ به خدا تعریف از خودم نیستااا ... اما اگه من این قدر بد نباشمو این قدر پشت سر دیگران غیبت نکنم ... پس موضوع نوشتن از کجا بیارم؟ و شما که میاین فیس بوک و قدم روی چشمای استاتوسای من می ذارین دیگه چیزی نیست که روش قدم بذارین و می افتید پایین و گلوله می شیدو حوض نقاشی و بارون و آب شور و چشم و اشی مشی و از این حرفااا

امیدوارم بدونید که گوش کردن به غیبت هم به اندازه ی انجام دادنش بار گناه روی شونه هاتون می ذاره پس اگر که دوست ندارید به بار گناهانتون اضافه بشه از خواندن ادامه این استاتوس خودداری فرمائید

اما اگر دوست ندارید به بار گناهانتون اضافه بشه من نتیجه می گیرم که شما حتما بسیار گناهکارید ... چون این نشون می ده که اون قدر بار گناهتون زیاده که دیگه تحمل بیشترشو ندارین ... حالا خود دانید از من گفتن بود
 مثالشم می تونه این باشه ... مثل گلی که عطرش تا ته باغا رسیده ... اگر مثالش ربطی نداره شما به بزرگی خودتون و گناهانتون ببخشید منو ... چون اگه بخوام ربطشو توضیح بدم باید تا فردا صبح به نوشتن ادامه بدم که نتیجه اش میشه یه کتاب و چون دوستان شیرازی من بسیار هستند و از طرفی شیرازیا حوصلشون نمی ذاره بیشتر ازچند خط در روز بخوانند کسی نوشته های منو نمی خونه و من نا امید می شم می رم راننده می شم
 ببخشید که درباره شیرازی ها هم با تمسخر صحبت کردم ... می دونم به دل نمی گیرید ... - جمله ی می دونم به دل نمی گیرید در این جا یعنی اینکه من دست پیش گرفتم که پس نیوفتم- خوب حالا که به دل نگرفتید و از طرفی حالا دیگه مثالی توی ذهنم نیست اجازه بدید بر گردیم به چند خط بالاتر

بوی دود سیگار من را متوجه حضور غریبه کرد
 اگر کتاب مشهور قصه های من و بابام را خوانده باشید باید یادتون باشه که توی یکی از قسمتاش پسره تصویریو که از سر طاس پدرش در حال خواندن روزنامه روی مبل می دید را به نمایی از یک غروبِ - یا طلوعِ - رومنس - رومنسُ من از خودم در آورم - تبدیل کرد
 برای درک بهتر همراه با رسم شکل می ذارمش که اونایی که کتابو خوندن مجبور نشن به اونایی که نخوندن توضیح بدن و درضمن رسم شکل 2 نمره هم داره
 برای بار سوم می پرسم ... آیا وکیلم که بوی دود سیگار من را متوجه غریبه کند؟
 تصویری که من در ابتدا از غریبه داشتم همین تصویریه که براتون توصیف کردم. با این تفاوت که روزنامه ای در کار نبود و اون خورشید درخشان در حال صحبت با پدرم بود 
 در یک آن متوجه شدم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام که به جای سلام گفتم دلیم ... و خدا را صد هزار مرتبه شکر که نگفتم : دلیم ، حالت خوفه؟
 این خورشید تابناک کسی نبود جز آقای پروانه - به علت حفظ آبروی شخص مورد غیبت از نام جعلی استفاده کرده ام - این آقای پروانه ی قصه ما شاعر ، مشاور و از این چیزااا بود
 آقاهه مقداری دی لِی داشت و در مدت زمانی که به نظرم بسیار طولانی بود سرش را برگرداندو نگاهی آقا اندر نوید انداخت ، بعد انگار که تازه فایل هایش استرکت شده اند مقداری زمان نیاز داشت که فایل ها را به هم بچسباند و آن ها را لود نماید. بعد از لود فایل ها از جاش بلند شد و به طرف من برگشت اما به نظر من پلی مودش روی اسلوموشن بود و بعد با لحن آهسته ای -کلمه ی سلام را بر زبان آورد. در حالت دی فالت مدت زمان گفتن سلام برای یک انسان در حد غایت 3 ثانیه هست .... شما اگر برای هر حرف ، یک ثانیه هم وقت بذارید میشه چیزی در حدود 5 ثانیه ... اما خداییش سلام گفتنش بیشتر از این حرفااا طول کشید و حساب کنید که بنده خدا با این حال خرابش احوالپرسی هم کرد 
 تا حالا کسی اینقدر خودشو به خاطر من توی زحمت ننداخته بود ، منو میگی ... ؟ من عرق شرم روی پیشونیم نشست و بعد از پاسخ دادن سلام واحوالپرسی ریلکس و آهسته و پیوسته آقای پروانه عازم اتاق شدم که اونو از این مهلکه برهانم هر چه زودتررر
 منو میگی از تکه کلامایی هست که وقتی یادش بیافتم ... بهتره یادش نیافتم!
 بماند که بابا داشت منو بهش معرفی می کرد و تعریف این قسمتاش از حوصله من خارجه
چلنج اصلی هنوز فرا نرسیده بود
 یکی از ویژگی های خاص این پروانه قصه ما این بود که فکر کنم بد جور به مبل چسبیده بود
بهتره 1 توضیح کوچولو درباره ماهیت پروانه بدم 
 ایشون دوست پدرم بودند. و علت آمدنشان به خانه ی ما نقد یک کتاب بود. گویا این آقا خورشید به هنر علاقه مند هستند بسیااار
 از آن جایی که به مبل ما چسبیده بودند واسه شام هم تشریفشان را نبردند از خانه ما و این افتخار نصیب ما شد که باهاش شام بخوریم
 سر میز شام به این نتیجه رسیدم که دست ودلش به کار نمی ره پس من دست و دلم را به کار انداختم و با زیر پا گذاشتن رسم مرسوم سالاد را افتتاح کردم ... ایشان هم روی مود اسلوموشن - اگرچه با مقداری دی لِی - به خوردن غذا اشتغال پیدا کردند
 چلنج اصلی فرا رسیده بود ... از یک طرف باید حرف می زد و از طرف دیگر باید نوش جان می کرد ... نه راه پیش داشت که از این سختی برهد و نه راه پس
شمارو دعوت می کنم که از زبان خودشون چند جمله ای بخوانید
 " رشته ی م ... ن روان شناسی تر ... بی ی ی ی تی ی ی ه ه ه ه ه ، مراجعه از هر سن ی ی ی ی دااااا ... رم ،می ی ی ی دونید که توی ایران همه چی قاطی پاتیه
...
م ... ن ن ن در یِی سالی ی ی 3600 تا فیلم دیدم 
متاسفانه من حافظه ی قوی ی ی ی دار...م 
 حافظه قوی خیلی بده باوَرتون نِمشه ... همه حرف های مراجعانم توی حافظه ... من وجود داره و این خیلی بده ، همه ی فیلمارِ هم یادُمه هر 360 تاش ش ش 
... 
 بعد از شام از سر میز بلند شد و دوباره رفت به مبل چسبید و سیگارشو دوووود کرد.
 یک خاطره دیگری که تعریف کرد برایمان و منو به خاطر قدرت تخیل خودش شگفت زده کرد ... چند سال پیش در نمایشگاه کتاب متصدی یکی از غرفه ها بوده اند و سال بعد دوباره همان مسئولیت را قبول کرده بودند
 در سال جدید پابلیشر ، لیست قیمت همه کتاب ها را گم می کند - گویا فقط یک لیست قیمت از آن ها در سراسر دنیا وجود داشته است - خودتونو ناراحت نکنین ، حال همه ما و به خصوص من خوبه اما شما باور نکنید چون پابلیشر راه حل بسیار مناسبی اختیار می کنه ... درست حدس نزدید ... چون اگر قرار بود شما همه چیز را حدس بزنید دیگر خواندن این ها بی فایده بود ... پابلیشر به این نتیجه می رسه که موضوع را با آقای پروانه در میان بگذارد پس دست به دامن آقای پروانه می شود - اشتباه نکنید آقای پروانه اسکاتلندی یا اسپانیایی نیست. مگر هر کس که دامن می پوشد باید ملیت آن طرفایی داشته باشد - و صد البته که آن ها دستشان را روی دامن درستی گذاشته بودند. مثل من دستشان روی دامن یاس شب نبود ... اشتباهی ی ی ی ! ... آقای قصه ی ما سورپرایز داشت برای انتشارات ... او لیست قیمت همه کتاب ها را در ذهنش ثبت کرده بود و بعد از گذشت یک سال هنوز آن ها را به یاد می آورد
لازم به ذکر است که هیچ کدام از کتاب ها قیمت روی جلد نداشته اند و در این یک سال تورم هم وجود نداشته ... پس پابلیشر بسیار خوشحال شد و تا پایان عمر در دامان پاک مستر باترفلای به خوبی و خوشی زندگی کرد

دیشب ، عاقبت ، من علت دی لِی باترفلای را کشف کردم. او در یکی از شهرستان های همان استانی به دنیا آمده بود که من در آن به دنیا آمده بودم!

شنیده اید که می گویند کسانی که غیبت دیگران را می کنند یا درباره دیگران با تمسخر صحبت می کنند ، خود ، دچار کمبود ( از هر نوع ) هستند؟
 این را هم بشنوید که بعضی عقیده دارند درباره هر ویژگی منفی دیگران که بیشتر صحبت می کنید ... خود شما نیز همان ویژگی را دارید
 خوب راستش ، من این طور آدمی هستم ... یعنی همیشه بدددد - در اینجا یعنی خیلی زیاد - درباره آدم های دور و برم و حتی بالا سرم و نزدیک نبرم قضاوت می کنم
و دیگه این که شنیدن غیبت به اندازه ی انجام دادنش گناه داره ...
 پس ممکنه من خیلی بار گناهانم زیاد باشه و دروغ گویی - شاید - یکی از ویژگی های منه
 نگران نیستم ... شمایی که تا این جا نوشته ی من را دنبال کرده اید ... به اندازه من گناهکارترید! ساختار جمله آخر درست است. 1 نمره.


Saturday, January 14, 2017

یک وب سایت آموزشی رایگان و غنی برای دانشجویان آی تی

چند وقتی است که وب سایت TechTik با هدف گسترش و غنی سازی دانش آی تی در ایران و دسترسی آن توسط عده بیش تری از دانشجویان و متخصصین این حوزه به صورت رایگان راه اندازی گردیده است. آدرس آن http://techtik.ir/ می باشد. همچنین کانال تلگرام ، جهت اطلاع از آخرین مطالب موجود در وب سایت که تقریبا هر روز اضافه می شوند نیز از لینک https://t.me/TechTik در دسترس می باشد. 
#IT
#Network
#MOOC
#Technology



Friday, January 13, 2017

خدمات افتضاح هاستینگ ایرانی پارس دیتا

چرا نباید از خدمات هاستینگ پارس دیتا استفاده کنیم ؟ 
در زیر یک مورد از نحوه خدمات پشتیباتی پارس دیتا بررسی گردیده است. تاریخ این سوال و جواب با بخش پشتیبانی آنلاین هاستینگ پارس دیتا 22 و 23 دی ماه می باشد. همچنین به دلیل برخی ملاحظات نام کارشناس مربوطه و نام استفاده کننده از خدمات حذف گردیده است. چرا که شخصا فکر می کنم دلیل بروز این چنین پاسخ های عجیب و غریبی تنها متوجه کارشناس پشتیبانی نیست. بلکه مدیریت بسیار ضعیف و شرایط کاری نامساعد احتمالا پدید آورنده چنین وضعیت اسفباری است. 
مورد پشتیبانی اول : همان طور که در تصویر مشاهده می نمایید ، سوالی درباره دی ان اس سرورها پرسیده شده است. کارشناس پارس دیتا برای رفع و رجوع نمودن سوال به دروغ ادعا می کند که سوال به دروغ ادعا می کند که قوانینی توسط رجیسترار مبنی بر محدودیت دی ان اس وضع شده است و به جای راهنمایی مشتری و توضیح اینکه راه کار مشکل مشتری در زمانی که تنها شش فیلد جهت دی ان اس وجود دارد چه می تواند باشد سعی در ماست مالی پشتیبانی دارد.


در واقع پشتیبانی می توانست به جای چنین برخوردی ، مشتری را راهنمایی نماید و علت نیاز داشتن به بیش تر از شش دی ان اس سرور را بپرسد و حتی محترمانه بگوید که سناریو مشتری اشتباه است و استفاده از دی ان اس سرورهای متعدد منطقی نمی باشد. 
همچنین متاسفانه همان طور که مشاهده می کنید به جای پاسخ به سوالات جواب دلخواه نوشته می شود که هیچ ارتباطی با سوال پرسیده شده ندارد. در انتها هم بدون اجازه گرفتن از مشتری و پرسیدن اینکه آیا سوال دیگری باقی مانده است گفت و گو را به پایان می رساند و اجازه ادامه پیگیری را نمی دهد.
مورد پشتبانی دوم : عدم وجود دکمه ساخت دیتابیس در کنترل پنل دامین. متاسفانه نحوه پاسخ گستاخانه پارس دیتا به همین مورد خلاصه نشد و شب بعد به علت یک مشکل دیگر مجبور شدم با پشتیبانی از طریق چت آنلاین تماس بگیرم. همان طور که مشاهده می کنید تصاویر کاملا گویا هستند.
و نکته جالب تر درباره گفت و گوی روز دوم این بود که برای پاسخ به هر سوال 5 دقیقه یا بیش تر باید منتظر جواب از سوی کارشناس می ماندم! 
لازم به ذکر است این چت چند جمله ای به دلیل تاخیر پشتبان حدود 50 دقیقه به طول انجامید


در ادامه داستان #مشتری_نداری و #خدمات_بد هاستینگ پارس دیتا و پس از ثبت تیکت که پاسخ آن بیش تر از 24 ساعت به طول انجامید ، پاسخ آن به شرح عکس می باشد
این درحالی است که خدمات شب قبل اعلام شده بود که حل مشکل نیاز به حضور کارشناس ارشد دارد. به نظر شما آیا فقط کارشناسان ارشد یک شرکت باید بدانند که هر کدام از پلن های میزبانی دارای چه امکاناتی هستند؟  جالب تر اینکه در تصویر بعدی مشاهده می نمایید که در قسمت اطلاعات لینکی که ارسال شده است نیز قسمتی که نوشته باشد این پلن دیتابیس ندارد وجود ندارد! و جای تعجب دارد که مگر کسی برای هاستینگ به خدمات بدون امکان ساخت دیتابیس هم نیاز دارد ؟
#مشتری_نداری #پشتیبانی #خدمات_بد #پارس_دیتا

Wednesday, January 11, 2017

اگر یک در صد خیال کردی که از شر من راحت شدی ، سخت در اشتباهی ...
امروز نشستم فکر کردم ، و راه های زیادی برای با توبودن کشف کردم
- بعضی وقت ها هم ایستادم یا راه رفتم یا دراز کشیدم -
می تونم خنده بشم ، بشینم روی لب هات
بارون بشم ، ببارم روی موهات
باد بشم ، بوزم ، لمست کنم ، بغلت کنم ، ببوسمت
آفتاب بشم ، گرمت کنم
مهتاب بشم ، که شبااا که داری می ری تا ته باغااا زمین نخوری
کفش کتونی جیر بشم که با هم قدم بزنیم
موسیقی بشم که با هم حال کنیم - نه از اون حال کردنااا ، منحرف - ... من پخش بشم تو بشنوی
آبی بشم ، که دوستم داشته باشی
کاغذ بشم ، که باهام حرف بزنی
ریتم بشم که باهام برقصی
خودمو فیلم کنم جلوی مردم که منو ببینی
کتاب بشم ، که منو بخونی
سایه باشم ، آینه باشم
اگه دلت گرفت ، اشک باشم ، مرهم باشم
 حرف باشم میم ... مثل اسمت
آره ، این فکرااا از مغزم گذشت
اما می ترسم
می ترسم دیگه نخندی ، می ترسم چترتو هیچ وقت جا نذاری
شاید پنجره هارو ببندی ، کلاه آفتاب گیر بخری ، عینک آفتابی بزنی
دور باغُ خط ---- بکشی
کفش پاشنه بلند بخری
موسیقی گوش نکنی
عاشق مشکی بشی
خاطره هاتو تایپ کنی
رقصُ حرااام اعلام کنی
بزنی توی خط سریال دیدن
کتاب نخونی
از سایه ها رد بشی
توی آینه خیره نشی
بغضتو قووورت بدی
 حتی ترسیدم بری اسمتو عوض کنی
آره اینااا هم به مغزم خطور کرد
به این نتیجه رسیدم ، همینی که هستم باشم ... امیدوااار
 بهتره ، تنها ، به گردی زمین بسنده کنم

Friday, January 6, 2017

قبل ترها خودمان را هی میچلاندیم و با هزار زور و ضرب جمله ای را تایپ میکردیم و همزمان هم والدِ غرغروی درونمان بال بال میزد ، فریاد و فغان سرمیداد که نه نه این جمله را تایپ نکن ، نگو ، نفرست. ما هم بدتر سمج میشدیم و بعد از مدتی سبک سنگین کردن سِند را میزدیم و دیگر جای پشیمانی نبود ، جمله ای که سند شد ، سند شد! بعد از چند دقیقه که دستی در سر دیگر تلگرام جوابمان را نمیداد از گفته ی خود پشیمان میشدیم ، حس میکردیم غرورمان لگدمال شده اما خب خودمانیم ازینکه حرفمان را زدیم احساس رضایت میکردیم.
لااقل با جواب دادن مخاطب شاید دلمان آرام میگرفت ، به نوعی تمرین صبوری هم بود ، دست روی دست بگذاری ببینی خب چه تایپ میکند در نهایت... گذشت و گزینه ی ویرایش را اضافه کردی ، مثلن مینوشتیم جانم تصدقت شود کجایی دلمان لک زده و میفرستادیم ، مینشستیم بعد از چند دقیقه ای که جوابی داده نشد لجمان میگرفت ، طرف را قضاوت میکردیم که لابد سرش جایی گرم است ، دلش هم هیچ تنگ نشده و سریع دست به کار میشدیم پیام را ویرایش میکردیم چرندی مینوشتیم ، مثلن مثل اینکه تو میدانی سید خندان تاکسیِ خطی برای هفت تیر دارد؟ و دیگر گوشی را رها میکردیم به حال خودش و ما میماندیم و حسرت جوابِ نگرفته ی حرف اصلی مان! حالا دیگر اوضاع را خیلی بدتر کردی ، ساعتها فکر میکنیم ، چند دقیقه تایپ میکنیم ، چند لحظه مکث میکنیم بازخوانی میکنیم سند را میزنیم یک دقیقه منتظر جواب میمانیم و اگر جوابی نیامد ... ... دیلیت!
ماهایی که میبینی چسبیده ایم به دنیای تلگرامی ، هرکداممان شاید روزی ، جایی ، دلبسته ی آدمی بودیم که یک روز ناگهان دلش را بروزرسانی کرد و یکباره رفت که رفت! میبینی بروزرسانی همیشه هم به مذاق آدم ها خوش نمی آید ، لطفن حالا که مشتاقِ عوض شدنی لااقل آرام آرام
 کینانونوشت

رستوران گیلکی بنه در پارک آب و آتش

برخورد پیشخدمت ها بسیار بسیار عالی هست. نه اون قدر رسمی و مصنوعی و نه خیلی بی خیال. صمیمانه و دلنشین. غذا هم به پای رستوران های معروف خود شمال نمی رسه ، اما ضعیف هم نیست. نظر شما درباره رستوران بنه چیه ؟