تازشم ، مگه دوقلوها هم هیچ وقت مشابه هم می شن ، که تو دنبال مشابه خودت وگردی؟ تازشم ، اگه یه کسیو شبیه سازیش کنی ، بازم کپی برابر اصلش نوشه ؛ میشه؟ چون حتی آدم شبیه سازی شده هم در زمان متفاوتی از اصلش رشد وکرده … . روانشناسا می گن باید مشابه خودتو پیدا کنی ؟ ازشون بپرس ، ببین اونا شاید یه جهانیو وشناسن که توش آدما دوتا دوتا مشابه بیدن. خوب آخه مگه تو Lesbian هستی که دنبال مشابه خودت می گردی ؟ آدم مشابه تو باید انحناهای بدنش اون شکلکی ، اون شکلکی باشه نه این شکلکی ، این شکلکی.
خیلی دوست دارم بدونم اون ناقلایی که تئوری نیمه گمشدرو اختراع وکرده توی کدوم کهکشان زندگی میکرده … ؟ دو تا خط موازی هم مختصاتشون فرق داره. اصن چرا باید نیمه ی کسی گم بشه بعدش پیدا بشه؟ مگه قایم موشکه؟ اگه آره من بازیهای بهتر هم بلدمااا … وتونیم Danger بازی کنیم ، هیجان انگیزتره و لذت بخش تر ، اما خطرش کمتر از قایم موشکه … چون آخر قایم موشکی که تو انتخاب کردی نا آمیدی و یأس … اما آخر این یکی هرچی که نباشه سازگاری هست. مثه دو تا قطعه پازل که شبیه نیستن اما با هم جور می شن …
به نظر من اون ناقلاهه یه نیم گردالی ( دایره ) بوده که هی میخواسته از سیاره یکنواخت و حوصله سربرش خلاص بشه … بعدش به این فکر افتاده که نیمه دیگه ی گردالیو پیدا وکنه و روی هم قل وخورن ، سرعتشون زیاد بشه و پرت بشن تو زمین …
بعدش که پیداش وکرده پرت وشدن روی زمین و اون نیم گردالی ناقلا بعد از چند روز زندگی روی زمین و دیدن کلی آدم خوشبخت که نیمه نیستن ، اما شادن ، حسودیش میشه. واسه همین وره خودشو روانشناس جا وزنه و یه تئوری اختراع میکنه به اسم نیمه گمشده ، و از اونجا که حسود ، هرگز نیاسود … کاری میکنه که زمینی ها دچار این توهم بشن که نیمه گمشدشون وجود وداره و مایل باشن که پیداش کنن و یه گردالی کامل بشن. خلاصه بعضی از زمینی ها گول وخورن و بعضی وقتا توهمشون میزنه بالا و خیال می کنن نیمه گمشدشونو پیدا وکردن. از قضا این توهم زدگان ازدواج می کنن و بعد از چندی که گرد نخود از سرشون می پره متوجه می شن که ای دل غافل این نیمه ی من نیستش که و انگشتای پاشون از انگشتای دستشون درازتر تشریف می برن محضر و طلاق مبارک را منعقد می نمایند.
آقا … من میگم … دیدم که میگمااا … هرچی زودتر این واقعیتو قبول کنی که نیمه گمشده وجود نداره به سعادت خودت نزدیکتر میشی … حالا هی تو دوباره حرف خودتو بزن که وقتی به این حرف رسیدی از غصه دق کنی. یکی از دوستای خیلی دوستداشتنی … چند وقت پیشا یه جملهای اشتراکیده بود توی فیس بوک که دقیقش یادم نبید اما توی این مایهها بود : تفاهم ، پذیرش تفاوت هاست.
یه ندایی از عمق سرم داره میگه پاشو برو دنبال کسب یه لقمه نون حلال به جای اینقدر نوشتن توی فیس بوک … که هم در دنیا رستگار بشی هم در آخرت.
راستی گفتم آخرت ، یاد داستان اون ناقلای دیگه افتادم که آخرتو اختراع وکرد که گولتون بزنه … اما اونو بعداً براتون
تعریف وکنم … الان واقعاً دیرم شده :)))))
این مطلب در سال 2012 نوشته شده است و بعضی از قسمت ها عقیده فعلی اینجانب نیست
No comments:
Post a Comment