WFP

کمک کنید تا به گرسنگی کودکان پایان دهیم

Monday, October 3, 2016

#مشتری_نداری

#مسافربری
#تی_بی_تی، تعاونی 15
مسیر انزلی به تهران
بعلت پر بودن صندلی اتوبوس سایر شرکتها، مجبور به خرید بلیط از این شرکت شدم که مثلا VIP هم بود.
زمان حرکت، ساعت دو بعدازظهر بود. همگی رسیدند اما اثری از ماشین نبود. سی دقیقه معطل شدیم تا ماشین به ترمینال رسید و بعد از سوار شدن، ده دقیقه دیگه طول کشید. اکثر صندلی ها خراب بودن و نمیشد تنظیمشون کرد. راننده گفت: خانمها و آقایان در جریان باشید که کولر ماشین خرابه، از حالا بگم که وسط راه اعتراض نکنید.
دو سه نفر از مسافرها اعتراض کردن که راننده گفت من کاره ای نیستم و برید به دفتر تعاونی اعتراض کنید. اکثریت مردم طبق معمول در مقابل هر کوتاهی و ضعفی ترجیح دادند سکوت کنند. من و چند نفر دیگه رفتیم برای اعتراض. تعدادمون کم کم زیاد شد. مسئول مربوطه گفت بهرحال این اتفاقات گاهی پیش میاد. عمدی که نبوده. الان هم هیچ ماشین دیگه ای نداریم که براتون بفرستیم و کاری از دستمون برنمیاد. یادمه که حتی یکی از مسئولین گفت: خوب چرا رفتنتون رو گذاشتید روز آخر؟ خوب زودتر به فکر رفتن می افتادید!

در نهایت یکی از پرسنل گفت: آقاجون همینه که هست! و در آخر به اصرار بعضی مشتریان، گفتن هرکی میخواد بیاد پولشو بگیره و بره.
یک عده پولشون رو گرفتن و رفتن. بقیه مجبور شدن با همین شرایط سوار بشن چون باید اون روز حتما برمیگشتن تهران.
اعصاب همه خرد شده بود. همه پیشنهاد کردیم که تاکسی بگیرن و چهارتایی سوار کنند اما میگفتن نه هزینه اش زیاد میشه. یا گفتن ما تا اتوبان کرج هزینه اش رو میدیم و بقیه با خودتون. انقد خسته و عصبی بودم که دلم میخواست فقط برسم خونه. ما چهار نفر شدیم و یه تاکسی پیدا شد که ما رو ببره. راننده اتوبوس هم نصف هزینه بلیطها رو به ما برگردوند و با یه مبلغ بالاتر برگشتیم تهران. فکر کنم حدود دوازده شب رسیدم خونه.
جالب تر اینکه یکی شون با کمال پرروگی گفت: دیدین آخرشم سوار شدین؟ الکی دوساعت وقت ما رو گرفتید !
خلاصه راه افتادیم اما داستان به اینجا ختم نشد. اولا که وسط راه بازم چندنفر رو سوار کردن تا جبران صندلی های خالی که پولش رو پس داده بودن بشه. بعد از یک ساعت و نیم، ماشین کلا خراب شد و دیگه روشن نشد!
یخورده راننده و شاگردش ماشین رو دستکاری کردن و دیدن مثل اینکه اوضاع خیلی خرابه. همه پیاده شدیم و توی جاده و گرما وایستادیم. زنگ زدن به شرکت که اتوبوس بفرستنن. ظاهرا موجود نبود. سه الی چهار تا اتوبوس متفرقه توی راه بودن که نگه داشتن و تعداد کمی از مسافرها سوار شدن.



Tuesday, September 27, 2016

نقد فروشگاه های اینترنتی : با توجه به زیاد شدن فروشگاه های اینترنتی در محیط وب فارسی برای ایرانیان کاربران دوست دارند بدانند که خدمات هر کدام از فروشگاه های اینترنتی چگونه است. به همین منظور تصمیم گرفتم که یکی از تجربه های خود را با شما به اشتراک بگذارم : فروشگاه کیمیا آنلاین که در زمینه فروش تجهیزات مصرفی آی تی و موبایل فعالیت می کند فروشگاهی است که امروز از آن خرید داشته ام. این فروشگاه دارای نماد یک ستاره می باشد که باعث می شود بتوانید برای پرداخت های آنلاین به آن اطمینان کنید. جنس مورد سفارش ما یک عدد گوشی بلک بری مدل پریو بود. در وب سایت وضعیت آن در حالت موجود و قیمت آن 1 میلیون و 800 هزار تومان قید شده بود. اما در لحظه آخر خرید وب سایت امکان انتخاب دو نوع فاکتور را به شما می دهد. یکی فاکتور رسمی و دیگری فاکتور معمولی. اگر شما فاکتور رسمی را انتخاب نمایید حدود 160 هزار تومان به قیمتی که در وب سایت درج شده است اضافه خواهد شد. که این تصمیم گرفته شده را با مشکل مواجه خواهد کرد. همچنین علت آن 9 درصد مالیات بر ارزش افزوده عنوان می گردد! اما به نظر من چنین چیزی بایستی در همان صفحه محصول قید گردد. مورد دوم که خرید از این وب سایت را عذاب آور می کند این است که در وب سایت زمان رسیدن کالا حداکثر 2 ساعت قید شده است. در حالی که سفارش ما در زمان نگارش این مطلب بعد از گذشت 7 ساعت هنوز به دست ما نرسیده است. در این مدت آن ها هیچ تماسی با ما نگرفته اند و بعد از دوبار پیگیری از طرف خودمان اعلام کردند که به علت اینکه جهت پرداخت درخواست پوز سیار داشته اید مراحل ارسال کالا طولانی شده است !!! و بهانه دیگر آن ها این بود که تامین کالا طول کشیده است در حالی که در زمان خرید وضعیت کالا موجود اعلام شده بود !!! در آخر اینکه لحن مسئول پاسخ تماس ها تا حدودی بی ادبانه است. شما هم می توانید تجربیات خود را در زمینه خرید از این فروشگاه با کانال ما از طریق آی دی خانم روشن در میان بگذارید. همچنین آدرس این فروشگاه اینترنتی به این شرح است
  : http://kimiaonline.com/


Sunday, September 25, 2016

حساب سر انگشتی : امروز بعد از گذاشتن مطلبی در کانال استاد مسعود درباره ممبر فیک بر آن شدیم که ما هم به شیوه ای خیلی خلاصه تر و با استفاده از یک مثال موضوع ممبر کانال ها در تلگرام را برای شما توضیح دهیم. آیا می خواهید بدانید که کانال مشهوری مانند کاف واقعا حدود 330 هزار نفر عضو واقعی دارد ؟ چطور بفهمیم ؟ جواب این سوال بسیار ساده است : از روی تعداد بازدید ها ! در واقع اگر به یکی از پست های این کانال نگاهی بیاندازید متوجه می شوید که در بیش ترین حالت مطالب این کانال توسط 150 هزار نفر بازدید شده است. یعنی نصف مقداری که به عنوان اعضای کانال مشخص شده اند. حال تصور کنید که از این تعداد بخش زیادی حتی عضو کانال هم نیستند زیرا تعداد دفعات دیده شدن یک پست شامل تعداد دیده شدن های بیرون از کانال ناشی از به اشتراک گذاری مطالب نیز می شود. یعنی با یک تخمین ساده می توان دریافت که تعداد اعضای واقعی این کانال حدود یک سوم تعداد نشان داده شده است. بنابراین دفعه بعد که خواستید تبلیغ خود را به چنین کانال هایی بسپارید یا این که بر اساس تعداد اعضای کانال درباره آن قضاوت کنید به این نکته توجه داشته باشید. به خصوص درباره کانال های مربوط به مطالب دنیای دیجیتال ... . آیا کانالی که با نشان دادن مقدار غیر واقعی اعضا شعور مخاطب را نادیده می گیرد می تواند مطالبی مفید ارائه نماید

?


Monday, September 5, 2016


تازشم ، مگه دوقلوها هم هیچ وقت مشابه هم می شن ، که تو دنبال مشابه خودت وگردی؟ تازشم ، اگه یه کسیو شبیه سازیش کنی ، بازم کپی برابر اصلش نوشه ؛ میشه؟ چون حتی آدم شبیه سازی شده هم در زمان متفاوتی از اصلش رشد وکرده … . روانشناسا می گن باید مشابه خودتو پیدا کنی ؟ ازشون بپرس ، ببین اونا شاید یه جهانیو وشناسن که توش آدما دوتا دوتا مشابه بیدن. خوب آخه مگه تو Lesbian هستی که دنبال مشابه خودت می گردی ؟ آدم مشابه تو باید انحناهای بدنش اون شکلکی ، اون شکلکی باشه نه این شکلکی ، این شکلکی. 
خیلی دوست دارم بدونم اون ناقلایی که تئوری نیمه گمشدرو اختراع وکرده توی کدوم کهکشان زندگی می‌کرده … ؟ دو تا خط موازی هم مختصاتشون فرق داره. اصن چرا باید نیمه ی کسی گم بشه بعدش پیدا بشه؟ مگه قایم موشکه؟ اگه آره من بازی‌های بهتر هم بلدمااا … وتونیم Danger بازی کنیم ، هیجان انگیزتره و لذت بخش تر ، اما خطرش کمتر از قایم موشکه … چون آخر قایم موشکی که تو انتخاب کردی نا آمیدی و یأس … اما آخر این یکی هرچی که نباشه سازگاری هست. مثه دو تا قطعه پازل که شبیه نیستن اما با هم جور می شن … 
به نظر من اون ناقلاهه یه نیم گردالی ( دایره ) بوده که هی می‌خواسته از سیاره یکنواخت و حوصله سربرش خلاص بشه … بعدش به این فکر افتاده که نیمه دیگه ی گردالیو پیدا وکنه و روی هم قل وخورن ، سرعتشون زیاد بشه و پرت بشن تو زمین … 
بعدش که پیداش وکرده پرت وشدن روی زمین و اون نیم گردالی ناقلا بعد از چند روز زندگی روی زمین و دیدن کلی آدم خوشبخت که نیمه نیستن ، اما شادن ، حسودیش میشه. واسه همین وره خودشو روانشناس جا وزنه و یه تئوری اختراع میکنه به اسم نیمه گمشده ، و از اونجا که حسود ، هرگز نیاسود … کاری میکنه که زمینی ها دچار این توهم بشن که نیمه گمشدشون وجود وداره و مایل باشن که پیداش کنن و یه گردالی کامل بشن. خلاصه بعضی از زمینی ها گول وخورن و بعضی وقتا توهمشون میزنه بالا و خیال می کنن نیمه گمشدشونو پیدا وکردن. از قضا این توهم زدگان ازدواج می کنن و بعد از چندی که گرد نخود از سرشون می پره متوجه می شن که ای دل غافل این نیمه ی من نیستش که و انگشتای پاشون از انگشتای دستشون درازتر تشریف می برن محضر و طلاق مبارک را منعقد می نمایند. 
آقا … من میگم … دیدم که میگمااا … هرچی زودتر این واقعیتو قبول کنی که نیمه گمشده وجود نداره به سعادت خودت نزدیک‌تر میشی … حالا هی تو دوباره حرف خودتو بزن که وقتی به این حرف رسیدی از غصه دق کنی. یکی از دوستای خیلی دوست‌داشتنی … چند وقت پیشا یه جمله‌ای اشتراکیده بود توی فیس بوک که دقیقش یادم نبید اما توی این مایه‌ها بود : تفاهم ، پذیرش تفاوت هاست. 
یه ندایی از عمق سرم داره میگه پاشو برو دنبال کسب یه لقمه نون حلال به جای این‌قدر نوشتن توی فیس بوک … که هم در دنیا رستگار بشی هم در آخرت. 
راستی گفتم آخرت ، یاد داستان اون ناقلای دیگه افتادم که آخرتو اختراع وکرد که گولتون بزنه … اما اونو بعداً براتون 
تعریف وکنم … الان واقعاً دیرم شده :)))))



این مطلب در سال 2012 نوشته شده است و بعضی از قسمت ها عقیده فعلی اینجانب نیست

Wednesday, March 23, 2016

جایگاه سایبر سکوریتی در سازمان ها کجاست ؟

سازمانی را با اطلاعات پراکنده مجسم کنید. اطلاعاتی دیجیتالی که بر روی دیوایس های مختلف که متعلق به آدم های متفاوتی هستند ذخیره شده اند. در این سازمان هیچ قوانینی برای نگه داری اطلاعات وضع نشده است. اطلاعات می توانند هر جایی نگه داری شوند و با هر کسی از داخل یا خارج از سازمان به اشتراک گذاشته شوند. حال تصور کنید در این سازمان برخی اطلاعات محرمانه هستند. برای مثال ممکن است رقم واقعی بدهکاری چند ماه اخیر سازمان قابل دسترسی باشد. یا اینکه کاربری که به مسائل امنیتی آگاه نیست پسوردهای خود را درون فایل اکسلی ذخیره کرده باشد. به نظر شما این سازمان ریسک بالایی برای باقی ماندن در دنیای تجارت دارد یا خیر ؟ این 
است اهمیت سکوریتی در سازمان ها. چه راه هایی برای حفظ دیتاهای حیاتی سازمان وجود دارد ؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید


Friday, February 12, 2016

چیزی که توی نظرات درباره این کتاب برام جالبه اینه که همه به این اشاره می کنن که وجه تمایز دلقک با اطرافیانش اینه که صادق تر از اطرافیانش هست ! در حالی که به نظر من اصلا این نیست ! چون این شخص شکست خورده ای هست که حتی هنوز به اون مرحله ای هم نرسیده که بتونه واقعیت از دست دادن عشقشُ بپذیره ! و چه طور می تونه واقعیت رو ببینه ؟ : " سر انجام کشیش که شکی در اعتقاد و ایمان وی ندارد می پرسد :  دخترم شما چه کمبودی دارید ، چه مسئله ای شما را آزار می دهد ؟ اما تو توانایی پاسخ دادن به این سوال را نداری . نه تنها از گفتن بلکه حتی از فکر کردن به آنچه من می دانم ناتوان هستی . کمبود تو یک دلقک است ." و در جای دیگری دلقک با خودش فکر می کنه که چطور ماری تمام کارهایی که با من انجام می دادُ داره با یه آدم دیگه انجام می ده ؟! در حالی که همه ما می دونیم که ماری به احتمال خیلی زیاد به راحتی این کارُ انجام می ده و توی اون لحظه ها حتی یه ثانیه هم به هانس فکر نمی کنه ! و حتی هانس فقط به این دلیل با کلیسا این قدر مشکل داره چون فکر می کنه کلیسا ماری رو ازش گرفته ! و به زیبایی این قضیه به تصویر کشیده شده توی این کتاب ! در واقع در عقاید یک دلقک نشون داده میشه که دلیل اصلی اینکه کسی برای مثال چیزی مثل کلیسای کاتولیک رو قبول داره توی جامعه ها سود یا ضرری هست که اون موضوع به هر یک از ما می رسونه و حتی دلقک ، تابع سیرکِ ... چون سیرک هست که اونُ تامین می کنه

یادداشتی درباره عقاید یک دلقک

Monday, January 18, 2016

خیلی وقته که ایرانیا کم تر توی فیس بوک هستن ، شاید به خاطر فیلترینگ ، یا شاید هم به خاطر ظهور وایبر ، واتز اپ ، تلگرام و اینستاگرام ( که البته واتز اپ و اینستاگرام هم درحال حاضر جزئی از شرکت بزرگ فیس بوک هستند ) و تلگرام هم که پروژه ی همون بنده خدایی است که سال ها پیش سعی داشت ( و هنوز هم سعی داره ) که با VK.com رقیبی برای فیس بوک ، حداقل در بخشی از اروپا و روسیه باشه. غافل از اینکه با تلگرام در مدت شاید یک ماه از اوائل اسفند پارسال دل همه ایرانیارو برد و هنوز یادمه که این مسنجر خلوت چطور روی گوشی دیزایر 200 من نوتیفیکیشن های جوین شدن کل کانتکت لیستمِ دونه به دونه برام فرستاد. این خلوتیِ فیس بوک برای من مایه خوشحالی شده یه جورایی ... چون احساس شباهت بیشتری می کنم با ایرانی هایی که هنوز مسرانه توی فیس بوک موندن نسبت به اونایی که به فیس بوک خیانت کردن. حس خوبی دارم از اینکه فکر می کنم هر روز توی فیس بوک کسانیُ می بینم که مثل من اینجا براشون یه حس نوستالژی خاصی داره. و فکر می کنم این آدما شاید ... ( امیدوارم ) که از اون دسته ای نیستن که با تکنولوژی و واقعیتِ به قول خیلیا مجازی ( از نظر من امتداد دنیا ) قهر هستن.
حالا که موج شبکه های اجتماعی دنیارو تسخیر کرده و دیگه شبکه های اجتماعی علی رغم توهین هایی که بهشون میشه و هنوز حتی در جوامع پیشرفته و توسط فیلسوفان بزرگ هم بهشون به دید تهدید نگاه میشه من که همیشه با این Social Network های به اصطلاح مجازی دوست بودم ... شاید بیش تر از هر کسی همه شبکه های اجتماعی رو زیر و رو کردم. از ask.fm گرفته تا vk.com ... از Bisphone تا تیوال ، از YouTube تا Yahoo 360 از توئیتر تا Foursquare و خواهرش Swarm و حتی BlackBerry Messanger ... ... با خیلیا توی این محیط ها آشنا شدم. و از اونجایی که این جاهارو امتداد دنیا می دونم ... و از اون جایی که برای من همیشه نوشتن که صد برابر بیش تر از حرف زدن آسون بوده ... چون برای نوشتن همیشه موضوعی وجود داره اما برای حرف زدن نه! ... یکی از این شبکه ها هست که از همه خاااااص تره ! GoodReads شرکت آمازون ... و من دوستایی رو که توی Goodreadsدارم ناخواسته بیش از دوستان امتدادهای دنیاهای دیگه ( شبکه های دیگه ) که فقط توی امتداد دنیاها ملاقاتشون کردم دوست دارم. و Darren Curtis یکی از دوستای جدید منه - که به قول لمونی اسنیکت ... یادم رفت لمونی اسنیکت چی می گفت دقیقن ... اما یه همچین چیزی بود که مثل اینکه می گفت آدمارو باید از کتاب های توی کتابخونشون شناخت ... - آشنا شدم ( ببخشید متنم این قدر پرش داره :))) )
حالا این آقای Darren منو به چالش لیست ده فیلم برتر دعوت کرده. ( این همه آسمون ریسمون بافتم ُ کلاس گذاشتم که به اینجا برسم که من ده فیلم برترِ زندگیمو بگم :))) منتهی ذکر دو نکته خیلی خیلی ضروریِ ... یکی اینکه من از آدمایی که دوس دارم ازشون دعوت کنم که ده فیلم برترشونُ بنویسن دعوت نمی کنم ! چون بیش ترشون یا شیرازین و حوصله نوشتن همچین چیزیُ ندارن و مطمئنم احتمالن به این دلیل این متن رو هم فقط چند خط اولشُ خوندن یا ممکنه خیلی مشغول باشن و با شناختی که ازشون دارم شاید اصلن یا فیلم نمی بینن زیاد یا برعکس ده تا فیلم برترشون 100 تاس و توی لیست ده تایی جا نمیشه. ... یا اینکه سرشون خیلی شلوغه.
خُب دیگه وراجی بسه. توجهتونُ به لیست ده فیلم برتر زندگی من که با وسواس زیاد از ذهنم کشیدمش بیرون و استخراجش کردم جلب می کنم. امید است که باب طبع شما فیس بوکی های غیر خیانت کار باشد :
1- Amélie
2- Amélie
3- Amélie
4- Amélie
5- Amélie
6- Amélie
7- Amélie
8- Amélie
9- Amélie
10- Amélie