- خوب حواست جعمه حرفامه هااا … ؟
- نه ،حواس من مثل همیشه هست … حتی منها تره … تو بد دروغ می گی … نمی دونم با این همه تجربه ، چطور هنوز یاد نگرفتی اینکارو … ؟
- چته تو … ؟
- واسه باقی آفتاب … واسه ما یکی باد … ؟
- یه کم حسودیت شده … ؟
- آره حسودیم شده …یه کم هم نه … بیشتر … دو کم … فقط این نیست … اعتماد به نفسمو هم له کردی …
- خودت گفتی از خیانت بدت نمی یاد … ؟
- آره …/سکوت طولانی … از دریا خبری نیست … صحنه ی غروب آفتاب هم توی این فیلم وجود نداره … اگه بخوای تصورش کنی باید با چشمات دنبال کنی … F و H و D و N … باید … باید دنبالش کنی … اتاق تاریک … نور مصنوعی ( هیچ نوری مصنوعی نیست ) انگشتای کشیده یک دست با پوست خشک شده … ( شاید صاحبش وسواس داره ) … ( لابد توی ذهنت داری می گی که ریشه وسواس اضطرابه ) … ( منم ذهنتو قبول دارم ) با نگاهت دنبالش کن … میرسی به دو تا گردالی بی روح و درست پشت همون قسمت توده چروکیده سفید و خاکستری وجوذ داره … پر از رگ و عصب … بین یک محافظ کلسیمی قرارش دادن … اینجا لوکیشن منه … اینجا فیلمنامه درست می شه و همین جا هم فیلمبرداری میشه … بازیگرا هم همین جا نشستن ... نه توی جنگل …/
- آره گفتم ، اما می دونی … من از اینکه کسی دو نفر یا بیشترو با هم دوست داشته باشه متنفر نیستم … من از تظاهر متنفرم … و از اینکه کسی بخواد خودشو گول بزنه … آره … من گفتم از خیانت بدم نمی یاد … اما تو چی … ؟ تو که ازش متنفر بودی … ؟/( اطمینان دارم بازیگر نقش مقابل توی بد چالشی افتاده بود … باید یه بار دیگه کلاه سر خودش می ذاشت … )/
- … این خیانت نیست … من دیگه به تو تعهدی ندارم …
- نداری … پس چرا هنوز کش می دی اینو … ؟ من که با تو کاری ندارم … مراقب خودت باش … اونم داره به تو خیانت می کنه … داره تو رو قطره قطره میریزه توی حفره هاش … حفره هاش اما پر نمی شن به راحتی … چون تا بیاد پرشون کنه ، یکی دیگه ایجاد شده … حالا به خاطر حرف دیگران با تو هست … و به زودی به خاطر حرف دیگران ( دقیقاً همون دیگران قبلی ) با تو نخواهد بود … اون داره تو رو با سوراخ دکمه هاش تماشا می کنه … وقتی جای دکمه ها عوض بشن … اونوقت دیگه براش زیبا نیستی … این اسمش خیانته و درست از همون نمونهای هست که من ازش متنفرم ... صدای زمین خوردن دکمه ها یه ترق کوتاهه … اما ترق داریم تا ترق … بعضی از ترقارو که میشنوی بعدش میبینی که دو تا چشم جای سوراخ دکمه هارو گرفته … این مدل خوشحال کننده هست … بعضی وقتها ( بیشتر وقتا ) صدای ترق سنگین تموم میشه … چون فقط رنگ دکمه ها تغییر کرده …
- از حرفات خوشم نمی یاد …
- خودم هم خوشم نمی یاد … اما باورشون دارم. من به عشقم اجازه می دم که با هرکس که دوست داره باشه و محبتشو نثار اون بکنه … و این حق واسه خودم هم محفوظه … اما بهش اجازه نمی دم که منو فریب بده … بذار یک جمله دلگرم کننده بهت بگم … مَحبت اگر به راستی وجود داشته باشد ، پایان تاپذیره. من بهت حقه زدم … راستشو بخوای منم از خیانت
- متنفرم … اما تعریف خیانت توی ذهن من متفاوته.
Alan Mahon
Friday, May 2, 2014
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment